آنچه که انسان را آزار می دهد
عشق نیست ،بلکه تضمین آن است
اگر عشق هم تضمینی داشت
هیچگاه زندگی بارانی نمی شد.
تنها در میان تن ها چه عاشقانه مانده ام
در بیهودگی انتظار پیوستن به توچه بی صبرانه مانده ام
چه خوانا دوریت را بر سر در خانه نوشته اند
و من در نخواندن ان چه پا فشارانه مانده ام
چه بسیار است دوریی ها ،فراموش کردن هاوگسستن ها
و من در این هم همه چه صادقانه مانده ام
رفیقان همه با نارفیقی خود رفتند
من هنوز با انان چه دوستانه مانده ام
من در پیمودن راه چه عاجزانه مانده ام
گر عاشقانه مردن را بلد نیستیم
لااقل عاشقانه زندگی کنیم ....
سوختن حرف کمی نیست
انانکه ساختند سوختند....
نمی دونم چرا هیچکس به این مسئله فکر نمی کنه وقتی
عشقی بین دو نفر برقرار میشه اتفاق ساده ای نیفتاده که
بشه ساده از اون گذشت کاشکی همه به این مسئله توجه
می کردند که عاشق قلبشو به عشقش هدیه می ده و اگر
چه چیزی از عشقش نگیره اون قلب همیشه یه جای
خالی رو روی خودش احساس می کنه !!!!
در تاریکی شب
سه شمع روشن کردماولی برای
دیدنتدومی برای
موندنتسومی برای
بوسیدنتدر آخر هر سه را خاموش کردم برای در
....
آغوش کشیدنت....
به هم که می رسیم
سه نفریم
من و تو و بوسه
از هم که جدا می شیم
چهار نفریم
تو و تنهایی
.................. من وعذاببگوکه گل نفرستدبه خانه من که عطریادتوپرکرده اشیانه من
توچلچراغ سعادت فروزبخت منی
به جای ماه توپرتوفشان به خانه من عزیزم
عزیزم به شوق روی تو من زنده ام خداداند
برای زیستن اینک? تویی بهانه من عزیزم