** درد دل عاشـق و معـشوق**

یه محیط گرم و صمیمی بین من و گنجیشکم

** درد دل عاشـق و معـشوق**

یه محیط گرم و صمیمی بین من و گنجیشکم

هیچ وقت

شاید ما خدا رو فراموش کنیم

ولی خدا هیچ وقت

ما رو فراموش نمی کنه..

 

آدما عوض شدن

چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره...

تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه...

 تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده...

 تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد...

 و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه...

عمر آدمی

عمر، رودخانه ای ست که هرچه می گذرد، عمیق تر می شود.

 وای بر آنکس که شناگری نیاموزد.

 

دوست

گویند:

دوست مانند آتشی است که شعله های آن

 هم نشینانش را گرم می کند.

اما من،

از آتش دوستیت بهره ای نبردم

جز آنکه دودت مرا کور کرد

 

 

قورباغه ها

روزی از روزها گروهی از قورباغه های کوچک تصمیم گرفتند که

 باهم مسابقه ی دو بدندهدف مسابقه رسیدن به نوک که برج

خیلی بلند بودجمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق

 قورباغه ها جمع شده بودند...و مسابقه شروع شد....

راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به

 این کوچیکی بتوانند به نو برج برسندو جمله هایی میگفتند

 از جمله:

"اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند."

"هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلنده!"

قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند...

بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند

جمعیت هنوز ادامه می داد,

"خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه!!"

و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه

دادن منصرف...ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و

 باز هم بالاتراین یکی نمی خواست منصرف بشه....!

بالاخره بقیه از ادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون

 قورباغه کوچولو! که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که

 به نوک رسید بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند

بدانند او چگونه این کا ر رو انجام داده؟

اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و

 موفق شدن رو پیدا کرده؟

و مشخص شد که...

برنده ی مسابقه کر بوده!!!

نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که:

هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران

 گوش ندید...

 چون اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند

--چیز هایی که از ته دلتون آرزوشون رو دارید--!

همیشه به قدرت کلمات فکر کنید.چون هر چیزی که

می خونید یا میشنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره پس:

...همیشه مثبت فکر کنید...

و بالاتر از اون کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که

به آرزوهاتون نخواهیدرسید!و همیشه باور داشته باشید

من همراه خدای خودم همه کار می تونیم بکنیم

 

...........

خطاست اگر بیندیشیم عشق حاصل مصاحبت دراز مدت و باهم بودنی مجدانه است.

 عشق ثمره‌ی خویشاوندی روحی است و اگر این خویشاوندی در لحظه‌ای تحقق نیابد،

   ‌در طول سالیان و حتی نسل‌ها نیز تحقق نخواهد یافت

     نظر شما چیه ؟

 عشق حاصل یه نگاهه ؟ یعنی آدم با یه نگاه عاشق میشه ؟

 یا اینکه عشق حاصل یه دوستی دراز مدت و یه صمیمیت طولانیه ؟

  اگر میشه نظر بدین؟؟؟؟

 

زندگی....

دنبال کسی نگرد که بتونی باهاش زندگی کنی !


دنبال کسی بگرد که بدونه اون نتونی زندگی کنی؟ 

 

زندگی ازت شکوه دارم...مگر

     زند گی را دوسـت دارم به شـرط آن که...

                   .. ز..آن زندان نباشد

                        ..ن ..آن ندامت نباشد

                              ..د..آن در ماندگی نباشد

                                   ..گ..آن گورستان نباشد

                                               ..ی..آن یاس نباشد

                                                                             

انتخاب دوست

برای دوسـتی کسـی رو انتخاب کن که انقدر دلـش بزرگ باشـه،

تا واسه ایـنـکه تو قـلبـش جا شـی،مجبـور نـشی

 خـودتو کوچـیـک کنی!

 

به پندار تو:

     جهنم زیباست!

         جامه ام دیباست!

             دیده ام بیناست!

                زبانم گویاست!

                     قفسم طلاست!

     به این ارزد که دلم تنهاست؟

خود قضاوت کن......

دنیای منی ..دیونه...

 

اگه می تونستم تو  دنیا  یه  چیزه  دیگه باشم

دوست داشتم اشک تو باشم

که تو چشمات متولد شم

رو گونه هات زندگی کنم

و رو لبهات بمیرم

دل شکسته....

زمانی که گلدان شکست پدر گفت:حیف خواهرم گفت: مال من بود

مادر گفت:عمرش کوتاه بود برادر گفت:زیبا بود

زمانی که قلب من شکست هیچکس حتی آخ هم نگفت

..فریب

  گذشته فریبم داد. حال آزارم می دهد.از آینده می ترسم.دنیا را نگه دارید می خواهم پیاده شوم. 

 

 

اگه نخونی ضرر کردی...

سعی کن  حتماً همه متن را تا آخرین جمله بخوانی. از همه مهمتر جمله آخر است که

                                   باید خوانده شود!!!

یکی بود یکی نبود، یک بچه کوچیک بداخلاقی بود. پدرش به او یک کیسه پر
 
 از میخ و یک چکش داد و گفت هر وقت عصبانی شدی، یک میخ به دیوار
 
 روبرو بکوب! روز اول پسرک مجبور شد 37 میخ به دیوار روبرو بکوبد.
 
 در روزها و هفته ها ی بعد که پسرک توانست خلق و خوی خود را کنترل کند
 
و کمتر عصبانی شود، تعداد میخهایی که به دیوار کوفته بود رفته رفته کمتر
 
 شد. پسرک متوجه شد که آسانتر آنست که عصبانی شدن خودش را کنترل کند
 
تا آنکه میخها را در دیوارسخت بکوبد...بالأخره به این ترتیب روزی
 
 رسید که پسرک دیگر عادت عصبانی شدن را ترک کرده بود و موضوع
 
را به پدرش یادآوری کرد. پدر به او پیشنهاد کرد که حالا به ازاء هر
 
 روزی که عصبانی نشود، یکی از میخهایی را که در طول مدت گذشته
 
 به دیوار کوبیده بوده است را از دیوار بیرون بکشد!
 
روزها گذشت تا بالأخره یک روز پسر جوان به پدرش روکرد و گفت همه میخها
 
 را از دیوار درآورده است. پدر، دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری
 
که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود، برد. پدر رو به پسر کرد
 
 و گفت: « دستت درد نکند، کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در
 
دیوار به وجود آورده ای نگاه کن !!
 
                  این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود.
 
 پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را می گوئی مانند میخی است که بر
 
 دیوار دل طرف مقابل می کوبی. تو می توانی چاقوئی را به شخصی بزنی و
 
 آن را درآوری، مهم نیست تو چند مرتبه به شخص روبرو خواهی گفت معذرت
 
 می خواهم که آن کار را کرده ام، زخم چاقو کماکان بر بدن شخص روبرو خواهد
 
ماند...
 
 یک زخم فیزکی به همان بدی یک زخم شفاهی است. دوست ها واقعاً جواهر های
 
 کمیابی هستند ، آنها می توانند تو را بخندانند و تو را تشویق به دستیابی به
 
موفقیت نمایند. آنها گوش جان به تو می سپارند و انتظار احترام متقابل دارند
 
و آنها همیشه مایل هستند قلبشان را به روی ما بگشایند.»
 
       لطفاً اگر من در گذشته در دیوار شما حفره ای ایجاد کرده ام مرا ببخشید.