خسته ام.....

امروزدلم خیلی گرفته، اسمون دلم طوفانی

 طوفانیه،نمی دونم چرا خدا هر چی غم و

غصه هست می ریزه تو دلم؟ چی کار کنم

 با این دل واموندم؟

یه روزگاری هیچ غمی نداشتم اما.....

خسته شدم از این روزگار،از این

روزگار بی تو،پس کی می آیی؟ اخه

 تا کی باید منتظر باشم؟

 می دونم بر می گردی ، می دونم مال

خودمی ،ولی چه کنم که دلم راضی به این

جدایی نیست حرفای ناگفتنی برات خیلی

 دارم ولی بغضم نمی ذاره دلم خالی شه.

به خدا من نمی دونستم غم چیه؟

غصه چیه؟درد چیه؟دوا کدومه؟

تو یادم دادی درد چیه دوا کدومه..

به خدا دریچه قلبمو به روی همه بستم 

آخه فقط می خوام تو،تو دلم باشی،

همه می گن اون دیگه مال تو نیست،

همه می گن دلش جای دیگه است،

می گن که اون لایق عشق تو نیست

اما من قبول ندارم...

چون میدونم تو مال خودمییییییییییی

گنجیشگکم مگه نه؟